فهرست مطالب
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ﮔﺮﮒ ﻫﺮﺷﺐ ﺑﻪ ﺷﻜﺎﺭ ﻣﻴﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻲ ﺁﻧﻜﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﺷﻜﺎﺭ ﻛﻨﺪ ﺑﺮﻣﻴﮕﺸﺖ ﺷﺒﻲ ﮔﺮﮒ ﺭﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺩﻳﺪﻡ ﺑﺎ ﻻﺷﻪ ﻱ ﻳﻚ ﺍﻫﻮ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﺮﮒ ﻫﺎﻱ ﮔﻠﻪ ﺷﺎﺩ ﺍﺯ ﺷﻜﺎﺭ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻲ ﮔﺮﮒ؟ ﮔﻔﺖ ﺷﺒﻲ ﺩﺭ ﺳﻴﺎﻫﻲ ﺑﻴﺎﺑﺎﻥ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ ، ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﭘﺎﻳﻢ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺗﻤﻨﺎﻱ ﺩﻟﻢ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﺎﺷﺎﻳﺶ ﻛﻨﻢ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﺤﻮ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﺻﺪﺍﻱ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﺩﻭﻳﺪﻡ ﭘﺮﻳﺪﻡ ﺯﻳﺮﮔﻠﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﻳﺪﻣﺶ ﺍﻧﭽﻨﺎﻥ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺳﻬﻢ ﺩﻟﻢ ﻧﺼﻴﺐ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺷﻮﺩ
گرگ عاشق آهویی شد ؛ تمام دندان هایش راکشید كه اورانخورد ؛ آهوی او رفت ؛ حالا او مانده وبره هایی که به اومیخندند···· این است رسم زندگانی.... ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺷﺒﻴﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﻳﺸﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ... ﺳﺎﺩﻩ ﻟﻮﺡ ﻧﺒﺎﺵ!! ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺩﻳگرﯼ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻴﺰﯼ ﻛﻪ ﻫﺴﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ! ﻋﻼﻗﻪ ﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﻴﺸﻮﺩ ؛ﻧﻴﺎﺯﻫﺎیی ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪﺭﻭﺯﯼ ﺁﺩﻡ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺑﺮﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ !!! *********◄►********* حسین پناهی
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
تست برای پیام طولانی چند خطی خط دوم خط سوم